باعطرِ آشنای این همه آرزو چه کنم؟ با التماس این دل در به در!
با بی قراری ابرهای بارانی...
باور کن به دیدار آینه هم که می روم،
خیال تو از انتهای سیاهی چشمهایم سوسو می زند!
موضوع دوری دستها و دیدارها مطرح نیست!
همنشین نفسهای من شده ای!
با دلتنگی ِ دیدگانم یکی شده ای!